با او دربارهی فیلمها وسریالهای مخصوص نوجوانان بهگفتوگو مینشینیم و اینکه چرا این نوع سرگرمی، مدتی است چندان در کشور ما دیده نمیشود. آن هم زمانی که محصولات سینمایی و انیمیشن دیگر کشورها از همه جا در دسترس است.
-
سینمای مخصوص نوجوانها
از یک سؤال جدی شروع میکنیم. در سینما و تلویزیون جهان سینمای مخصوص نوجوان داریم. یعنی فیلمها و سریالهایی که برای نوجوانها تولید میشوند، نه برای کودک یا بزرگسال. چرا در ایران سینمای نوجوان نداریم؟
قبلاً این سینما و تلویزیون وجود داشت که اتفاقاً پیشرو بوده و در سطح جهان مطرح میشد. کارگردانهایی مثل آقای پوراحمد، خانم برومند، و تهیه کنندههایی مثل خانم طائرپور، آقای نیکخواهآزاد و دیگران بودند و فضای خوبی وجود داشت. الآن خود اصل سینما هم زیر سؤال است. وقتی یک کلّیت زیر سؤال برود، جزء آن هم پیوستهای از کل است. الآن هم استعدادهای خیلی زیادی داریم و خود من فیلمنامههای خوب زیادی خواندهام ولی امکانات کافی برای این کار نیست و در واقع بههمان دلیلی که گفتم، یعنی مشکلداشتن اصل سینما، این بخش هم رونق ندارد، وگرنه پدر و مادرهای دلسوز و هنرمندی داریم که میتوانند این محصولات را برای فرزندانشان تولید کنند.
پس طبیعی است که نوجوانها به طرف آثار خارجی میروند. بعضی از این فیلمها و سریالها با وجود تمام سختگیریها به کشور ما راه پیدا کردهاند، سریالهایی که الآن کفش و کیف و لوازم تحریرش در مدارس پخش شده و فیلمهایش هم با زیر نویس پیدا میشود.
متأسفانه زمانی که فیلم و سریال خارجی پخش میشود، غیراز تفاوت فرهنگی آنها با ما، دچار حذفیاتی هم میشوند که همان پیام اصلی را که میتواند اخلاقی- آموزشی باشد، هم از بین میرود. در واقع از اصلش یک درجه هم پایینتر میآید و فقط وقت پرکن میشود. ولی چیزی که من به آن فکر میکنم این است که ممکن است در ذهن نوجوان دو سؤال با دیدن این آثار ایجاد شود. یکی اینکه پس مسائلی که من با آنها درگیرم چه جوابی دارند و یکی دیگر احساس حسرت نسبت به آن شیوهی زندگی که میبیند. بنا بر این فقط وقت پرکن خواهد شد.
شما خودتان چه خاطرهای از سینما و تلویزیون دورهی نوجوانیتان دارید؟
دوران نوجوانی من سالهای جنگ بود با وجود تمام سختیها، عزیزانی بودند که کارهای خوبی میساختند و برای خود من و دوستان همسن و سالم خاطرهانگیز بود. الآن هم استعدادش هست فقط باید زمینهاش بهوجود بیاید.
اگر زمانی سینما دوباره رونق پیدا کرد؟
مسلماً سینمای نوجوان هم آن موقع سهم مهمی خواهد داشت.
مهمترین مسئله در ساخت محصولات تلویزیونی و سینمایی نوجوانان را چه چیزی میدانید؟
تلویزیون و سینما یک بخش سرگرم کننده دارد و یک بخش مربوط به پیامی که باید فرستاده شود، ولی نباید بخش سرگرم کننده از بین برود. در بعضی برنامهها آنقدر به بخش آموزشی میپردازند که برای تماشاچی خسته کننده میشود. گاهی وقتها هم آنقدر سطحی میشود که دیگر معنایی ندارد. احتیاج به متخصص هست تا بشود محصولی ساخت که در عین حالی که تماشاچی نشسته و نگاه میکند در ناخودآگاهش تأثیر بگذارد و شعاری هم نباشد.
اصلاً مخاطب نوجوان حوصلهی جذب پیام دارد؟
بستگی دارد که از طرف چه کسی داده شود. مثل موادی که دست هر آشپز باشد تبدیل به غذای متفاوتی میشود. اگر مواد خوب دست یک مادر خوب بیفتد، نتیجه فرق خواهد داشت. الآن هم مادران و پدران مهربان زیادی داریم که میتوانند چنین برنامههایی تولید کنند و بچههای بیاشتهایی را که دیگر حوصله ندارند، سرذوق بیاورند.
چرا توصیههای شما بیشتر به مسئولان و مدیران است؟ خود نوجوانها چه نقشی خواهند داشت؟
مسلماً آنها هم بهعنوان مخاطبان اصلی، سهم مهمی در استقبال از محصولات دارند، ولی الآن شبکههای تلویزیون دولتی است و بخش زیادی از سینما هم دولتی است. طبیعی است که برنامهریزیهای بلند مدت و کوتاه مدتشان باید صحیح باشد.
با این وصف توصیه میکنید که نوجوانها وارد حرفهی بازیگری شوند؟
من در چند سال اول به بازیگری بهعنوان شغل نگاه نمیکردم تا وقتی که دیدم زمان زیادی میگیرد و خب، به این فکر افتادم که درآمد هم داشته باشم. ولی الآن دنبال این هستم که شغل دیگری پیدا کنم تا درآمدم را از راه دیگری تأمین کنم. میخواهم این را به نوجوانها بگویم که وقتی تنها شغلتان بازیگری باشد مسائل زیادی پیش میآید، از جمله اینکه باید پیشنهادهای زیادی را قبول کنید و سطح کارها برای کسب درآمد پایین میآید و به جنبهی هنری آن لطمه میزند. شاید مجبور شوید نقشی را در یک سریال یا فیلم قبول کنید که با مفهوم کلی آن موافق نباشید. بهعنوان شغل توصیه نمیکنم. اگر علاقه دارند میتوانند تئاتر و بازیگری را در کنار شغلهای دیگر دنبال کنند.
میشود در کنار شغلهای دیگر به بازیگری هم رسید؟
در کنار بعضیها نه، ولی میتوان کاری کرد که به بازیگری هم رسید.
جایی گفته بودید که گریاندن راحتتر از خنداندن شدهاست. این حس و برداشت آن لحظه بود یا واقعاً اینطور فکر میکنید؟
نه، فقط حس آن لحظه نبود. دیدهام که واقعاً اینطوری است. توی رانندگی میبینم که بهخاطر کرایهی اضافه یا تصادف چه ناسزاهایی بههم میگویند و میخواهند همدیگر را خفه کنند. متأسفانه جامعهای خشمگین و عصبی داریم و خیلی سخت است که بشود افراد را از این حالت درآورد. دقت کردهاید که در چند سال اخیر تعداد پیامکهای طنز کم شده است. قبلاً پیامکهایی که رد و بدل میشد، خیلی شاد بود.
نوجوانهای امروز این عادتها را میبینند و به ارث میبرند. فکر میکنید نتیجهاش چه باشد؟
مطمئناً این خشم جامعهی اطرافشان را که میبینند، تأثیر نابهجایی روی آنها میگذارد. میدانیم که سن سکتهی قلبی پایین آمده و نوجوانهای ما، جوانان و میانسالان سالهای بعد هستند و از فضای عمومی جامعه امروز تأثیر میگیرند.
-
تجربهی عملی مدیریت
مدتی قبل از چند بازیگر خواسته شد برای یک روز شغلهایی متفاوت انتخاب کنند و از تجربهشان بگویند. حاصل این کار بهصورت مجموعهای از گزارش و عکس منتشر شد. صدیق، شغل چوپانی را انتخاب کرد و با لباس محلی و در بین گوسفندان عکس گرفت. از او سؤال کردیم که چرا این شغل را انتخاب کرد؟
اول اینکه چوپانی شغل انبیا بوده، علاقهی زیادی هم به طبیعت و طبیعتگردی دارم. غیر از اینها فکر میکنم با چوپان بودن، آدم میتواند مدیریت هم یاد بگیرد. بعضی از مدیران ما اگر دوران نوجوانیشان چوپانی کرده بودند تجربهی بهتری در مدیریت داشتند. همین الآن هم اگر این کار را انجام دهند، فایده زیادی دارد.
جدی میگویید؟ مثلاً چه فایدهای؟
بله، در برنامهریزی کمک میکند. مثلاً اینکه ساعت حرکت را چهطور انتخاب کنید تا همه حرکت کنند و یک گروه بزرگ را ببرید و بیاورید و آب و غذا بخورند و آسیب نبینند و به آنهاحمله نشود. تازه باید چشمتان به همه باشد. فکر نکنید حالا اون «بز گر» به درد نمیخورد و آن برهی قشنگ مهمتر است. چون یک چوپان اینطور فکر نمیکند و همهی گوسفندها، برایش اهمیت دارند.
مخصوصاً که نوجوانها در محیطهای مختلف مثل کلاس درس با موضوع «فرق گذاشتن» زیاد روبهرو میشوند.
بله، من هم برای شغل دوران بازنشستگیام به این فکر هستم. اتفاقاً در طبیعت و تنهایی خیلیها به مقامات عرفانی میرسند.
-
بابای زیزیگولو
جانی دپ میگوید: «تمام جایزهها و موفقیتها به اندازهای ارزش ندارند که یک بچه در خیابان مرا میبیند و فریاد میزند کاپیتان جک گنجشکه!» صدیق سالها قبل نقشی را بازی کرد که در خاطر همه باقی ماند و از دیگر نقشهایش برجستهتر شد.
نقشی هست که بچهها، شما را با آن میشناسند؟ نسبت به آن چه حسی دارید؟
بچهها، بزرگها و پیرها، من را با نقش بابای زیزیگولو میشناسند. زمانی که این نقش را بازی کردم بیشتر بهخاطر علاقه بود که سراغ بازیگری میرفتم و خیلی بهصورت شغل و حرفه نبود. برای همین هم خیلی به این نقش علاقه دارم.
دلی بود؟
خیلی دلی بود. کلاً در سالهای اول، خیلی کارهای دلی میکردم و بعداً دیدم که وقتم را میگیرد و بیشتر بهصورت شغل نگاه کردم. استادی میگفت این ارزش را مردم دادهاند و با بخشنامهی دولتی هم گرفته نمیشود. چیزی که ارزشمند است این است که مخاطبین ما با دیدنمان یاد لحظات خوب زندگیشان بیفتند.
دوست نداشتید با نقش دیگری شناخته میشدید؟ مثلاً با یک نقش کمی جدیتر.
نه، در بین کارهایی که انجام دادهام خودم این را خیلی دوست داشتم و فکر میکنم نقش ماندگار و خوبی بود. کارگردان آن هم از اساتید حوزهی کودک
هستند.
نقش قاسم در «خودروی تهران 11» که فقط یک قسمت از یک سریال بود، چهطور جا افتاد؟
این نقش که به نام محبوبه خانم معروف شد متن خیلی خوبی داشت. تیمی که کار میکردند به سرپرستی خانم برومند آن مجموعه را تهیه میکردند حرفهای بودند و نگاه کارگردان و اینکه دست من هم باز گذاشته شده بود، مؤثر بود. مناسبت آن هم شب عید بود که خیلی تأثیر گذاشت.
چرا بعضی از سریالهایی که تولید میشوند و مدت زمان زیادی هم پخش میشوند کیفیت لازم را ندارند؟
سریالهای طولانیمدت در خارج از ایران هم تولید میشود، ولی کار با برنامهریزی طولانی مدت و نقشهی کاری دقیق، برای مدتی طولانی و متمرکز انجام میشود، اما وقتی کسی یک طرح کلی میزند و بر اساس آن تولید را شروع میکند که به پخش همزمان هم میرسد، معلوم است که آن نتیجه بهدست نمیآید.
-
خانوادهی نسل بعد
یکی از مشکلاتی که امروزه با آن روبهرو هستیم موضوع خانواده است. به نظر میرسد که بخشی از نسل جوان یا نوجوان برای برنامهی آیندهی خودش اولویتی به اسم تشکیل خانواده ندارد و ممکن است نهاد اصلی جامعه ضعیف شود. الآن هم نشانههای این ضعف دیده میشود. فکر میکنید نوجوانهای ما در یکی دو دههی بعد چه دیدی دربارهی خانواده خواهند داشت؟
میگویند بچههای پدر و مادرهای سیگاری خودشان سیگاری نمیشوند. ما هم میتوانیم امیدوار باشیم که این نسل با دیدن شرایط این سالها به خانواده اهمیت بیشتری بدهد.